سفارش تبلیغ
صبا ویژن



خاطرات شهید - اندیشه مطهر
درباره نویسنده
خاطرات شهید - اندیشه مطهر
احسان بخش
شهید مطهری، معلم انقلاب، حاصل عمر امام سلام در اینجا می خوام که از استاد بزرگ شهید مرتضی مطهری یادی کرده باشیم. سخن گفتن از استاد مطهری بسیار مشکل است زیرا شخصیت والای ایشان دارای جنبه های روحی و معنوی بسیاری است. " او معلم اخلاق ، معلم فلسفه ،معلم تفسیر ،معلم عرفان و معلم مسائل اقتصادی بود. "
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
خرداد 1389


لینکهای روزانه
پایگاه اینترنتی سازمان بسیج مستضعفین [5]
ستاد اقامه نماز، کلیپها، مقالات، اخبار و ... [3]
سایت اطلاع رسانی مجمع جهانی اهل بیت [3]
پایگاه امام مهدی(عج) ـ مهدویت [6]
سایت رهبری [3]
سایت فرهنگی تبیان [5]
[آرشیو(6)]


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
خاطرات شهید - اندیشه مطهر

آمار بازدید
بازدید کل :26862
بازدید امروز : 1
 RSS 

   

اولین منبر

استاد حدود 13 ساله بود و تازه دوره طلبگی را شروع کرده بود، و خیلی هم به منبر علاقه داشت اما چیزی بلد نبود، که بر منبر بخواند، دایی ما، مرحوم حاج شیخ علی، متنی برای او نوشتند، تا حفظ کند، و در منبر بخواند، روضه، داستان ام سلمه بود که پیامبر اکرم (ص) شیشه‌ای را به او سپردند و فرمودند:«هر وقت دیدی که خاک این شیشه به خون تبدیل شده بود، بدان که حسین مرا شهید کرده‌اند، مرتضی بر روی منبر رفت تا متنی را که حفظ کرده بود، به روضه که رسید فراموش کرد که حضرت رسول (ص) به ام سلمه چه داده بودند، دایی که پای منبر نشسته بود، گریه می‌کرد و به پیشانی خود می‌زد و می‌گفت:«آخ شیشه! آخ شیشه» علیرغم تمامی تلاش‌ دایی، آقا مرتضی یادش نیامد که حضرت (ص) چه چیزی به ام سلمه دادند و از منبر پایین آمد، این اولین منبر او بود.

خواب مادر

مادر استاد درباره عنایت الهی قبل از تولد او گفته است، «دو ماه قبل از تولد مرتضی شبی در خواب دیدم محفلی نورانی است و تمام زنان محل در مسجد اجتماع کرده‌اند، ناگاه بانویی محترم وارد شد و دو زن نیز همراه او بودند که بر اهل مجلس گلاب می‌پاشیندند، چون نوبت به من رسید،‌ به آنان فرمود:«سه بار گلاب بپاشید»،‌ از او دلیل آن را جویا شدم، با خوشرویی پاسخ دادند:«به خاطر آن جنینی که در رحم داری، چنین کاری لازم بود زیرا او آینده درخشان خواهد داشت و به جامعه اسلامی خدمات عظیم و گسترده‌ای خواهد کرد».

 پشت در مکتبخانه

شهید مطهری از سن 5 سالگی اشتیاق و علاقه خود را به مکتبخانه و درس نشان می‌داد، به طوری که در یک شب مهتابی که نور ماه حیاط را روشن کرده بود، او به خیال اینکه صبح شده است،‌ دفتر و کتابش را برداشته،‌ به سوی مکتبخانه روان شد و هنگامیکه با در بستة مکتبخانه مواجه گردید، همانجا به خواب رفت، صبح فردا پدر و مادر متوجه شدند که مرتضی در خانه نیست، با نگرانی در کوی و برزن به دنبالش گشتند، و سرانجام او را در پشت مکتبخانه در حالیکه آرام خوابیده بود، یافتند.

 



نویسنده » احسان بخش » ساعت 7:57 عصر روز سه شنبه 89 خرداد 4