اشاره:
مساله «ولایت فقیه»، یکى از مهمترین مسائل جامعه اسلامى است که بحث و گفتگو درباره آن، از دو جهت ضرورى مىباشد:
اول آنکه ولایت فقیه سنگبناى نظام جمهوری اسلامی است و بر هر فرد مسلمان و انقلابى لازم است این اصل اساسى را خوب بشناسد و سپس بر مدار آن حرکت کند.
مساله بنیادین "ولایت فقیه" از جمله مسایل میان رشته ای است که در حوزه فقه، کلام و فلسفه حکومت اسلامی مطرح است.این مساله تازگی نداشته و به قدمت تاریخ اسلام دیرینگی دارد.
در طول تاریخ همواره میان اهل کلام و فقه این تفکر وجود داشته که آیا مردم در زمان عدم حضور امام معصوم، آزاد و به حال خود رها شده اند یا اینکه بر عکس، اسلام در قبال این مساله سکوت نکرده و امامان معصوم (علیهم السلام) سرنوشت حکومت اسلامی در دوره غیبت امام عصر (عج الله تعالی فرجه) را تعیین کرده اند؟
نصوص روایات و گفتار گرانسگ حضرات معصومین موید این مدعاست که ولی فقیه به عنوان زعیم جامعه اسلامی و حاکم شرع در زمان غیبت امام غایب است.
در برخی از این روایات، زعیم جامعه اسلامی فردی فقیه، پرهیزگار، عادل، مدبر و شجاع معرفی شده است.
می توان گفت که عنصر فقاهت، شرط لازم و بلا فصل سرپرست حکومت اسلامی به شمار می رود.
چنانکه که گفته شد در طول تاریخ، اندیشمندان اسلامی پیرامون این مساله به تفصیل سخن گفته اند. در روزگار ما، آراء و اندیشه های متفکرانه استاد شهید مرتضی مطهری در این خصوص بسیارقابل توجه و راهگشاست.
نبوغ فکری و اجتهاد عالمانه استاد مطهری در گستره علوم اسلامی، این اجازه را به استاد می داد که در اکثر این حوزه ها به نحوی محققانه ورود پیدا کند. نگاه عالمانه ایشان چندان فراگیر بود که حتی کوچکتر ین مسایل اسلامی نیز از دید نافذ ایشان ناپیدا نمی ماند چه رسد به مساله "ولایت فقیه" که به تعبیر استاد شهید"بیت القصیده و زیر بنای تعالیم انبیا" ست.
بایستگی تحقیق در موضوع حکومت و ولایت فقیه
یکی از موضوعات بایسته تحقیق و بررسی که در دستور کار علمی و فکری شهید مطهری قرار داشته و به سامان رسانیدن آن جزو آرزوهای آن استاد به شمار میرود, موضوع حکومت از نظر اسلام و یا ولایت فقیه است.
استاد, در طرح و پروژه عظیمی که انجام آن را در نظر داشته, تحقیق و بررسیِ بیست وهفت موضوع تأثیرگذار را در عظمت و انحطاط اجتماع اسلامی لازم شمرده که نهمین آنها حکومت از نظر اسلام است.1
پدیدهای به نام حکومت, برای حفظ امنیت و برقراری عدالت, جزو مسائل مسلّم و پذیرفته شده در میان همه ملت هاست که منکران و مخالفان آن تنها با شعار دادن, با آن مخالفت میکنند, اما در عمل خود ناگزیر از پذیرش حکومت و اطاعت از آن هستند.
ایشان, در جایی حکومت را بیت القصیده و زیربنای تعلیمات انبیا برمی شمرد 2 و به غفلت و بی توجهی فقیهان به نقش حیاتی و تعیین کننده حاکم شرعی و ولایت فقیه انتقاد میکند.و برای تبیین و اثبات قدرت قانون گذاری و مدیریت دینی و زدودن تهمتهای ناقدان به اسلام, توصیه میکند که عالمان دین, باید پیوند مستحکم دین, دولت, سیاست و معنویت را چنان که در اسلام مطرح است, تبیین و تدوین کنند تا تهمت جدایی دین از سیاست (سکولاریسم) را که عدهای از مسلمانان و حتی علما نیز آن را باور کرده اند, از ساحت مقدس دین بزدایند.
از این رو, استاد بر آن بود تا بتواند موضوع حکومت از نظر اسلام را که قهراً در عصر غیبت با حاکمیت حاکم شرعی و فقیه جامع شرایط پی گرفته خواهد شد, تبیین بنماید.
افسوس که دست پلید دشمنان اسلام از آستین جهل و جمود بیرون آمد و جامعه اسلامی را از فیض وجود و اندیشههای این متفکر و فقیه بزرگ محروم کرد, اما با این همه, به مناسبت هایی در مجموع آثار استاد, بحث حکومت و ولایت فقیه پرداخته شده که همین مقدار بسیار راه گشا و مفید و سازنده است.
ضرورت حکومت
پدیدهای به نام حکومت, برای حفظ امنیت و برقراری عدالت, جزو مسائل مسلّم و پذیرفته شده در میان همه ملت هاست که منکران و مخالفان آن تنها با شعار دادن, با آن مخالفت میکنند, اما در عمل خود ناگزیر از پذیرش حکومت و اطاعت از آن هستند.
این واقعیت در معارف دینی, این چنین بیان شده است:
(مردم را از فرمانروایی نیک یا بد چارهای نیست. بی حکومتی, یعنی هرج و مرج و بی نظمی و فروپاشی امنیت جانی, مالی و ناموسی و خرابی و ویرانیِ همه پایههای زندگی انسان.
برای همین, در فرض نبودن حکومتِ شایسته, حکومت ناصالح که به هر حال نظام اجتماع را حفظ میکند, بهتر از بی حکومتی ای است که به هرج و مرج و ناامنی و تباهی و ویرانی زندگی میانجامد.)3
(خوارج نهروان, در ابتدا قائل بودند که مردم و اجتماع, احتیاجی به امام و حکومت ندارد و مردم خود باید به کتاب خدا عمل کنند. اما بعد از این عقیده رجوع کردند و خود با عبدالله بن وهب رابسی بیعت کردند.)4
با رجوع به قرآن, این سخن خوارج را مبنی بر بی نیازی از حکومت, از سویی شبیه به حرف کسانی مییابیم که پیرو پروتستانتیسم اسلامی, منکر و مخالف رجوع به دین شناسان و مجتهدان و تقلید از آنها هستند و پس از قرآن, مردم را بی نیاز از تقلید در احکام میخوانند, و از سویی دیگر, این سخن به اندیشه مارکسیست هایی مینماید که دین و دولت را ساخته و پرداخته طبقه سرمایه دار میپندارند و در جامعه بی طبقه و اشتراکی, نیاز به دین و دولت را نمیپذیرند.
استاد شهید مطهری, با یادکرد از پوچی و بی پایگی این اندیشه مارکسیسمی, براساس نیازهای ثانوی ناشی از توسعه تمدن, جامعه را ناگزیر از داشتن دولت و حکومت میداند ـ هرچند آن نظریه درست باشد.5
فلسفه وجودی حکومت: جامعه بشری, به حکم نیازهای متنوع و متحول, افزون بر وجود قوانین ثابت و کلی و عمومی نیازمند است به: قانون گذاری, اجرای قانون, شناسایی مصالح کلی جامعه در مقابل مصالح فردی, تأمین امکانات اجتماعی, بهداشت, درمان, فضاهای لازم آموزشی, تفریحی ورزشی, حفظ مواریث فرهنگی, دفاع از هجوم بیگانگان, جلوگیری از تجاوزات افراد در داخل و حفظ آزادی و امنیت افراد از تجاوز افراد دیگر, مدیریت, قضاوت و فصل خصومات, ارتباط و عهد و پیمان و معامله با واحدهای اجتماعی دیگر.6
پس فراهم سازی زمینه و بستر مناسب برای رشد استعدادها و دست یابی به کمال و ترقی و توسعه همه جانبه برای همه افراد, از نیازهای جدی جامعه بشری است که این همه, جز با وجود دولت و حکومتی مقتدر و قانونی و مورد حمایت مردم, ممکن نخواهد بود. بنابراین, فلسفه وجودی حکومت, تأمین همه این نیازهای بشری است.